دروغکی عاشق نشو که عاشقی راستی می خواد
قول و قرارهای قدیم نگو که یادت نمیاد
نگو که اون حرفهای خوب
تمومشون یه قصه بود
طفلی دل ساده من به پای کی نشسته بود
توی که قصر قصه روساختی با نیرنگو فریب
منی که آشنا شدم با این زمونه غریب
منی که دل به عشق تو رو سادگی باخته بودم
چه سخته باور
…عشقمو نشناخته بودمبازم میگم تا بدونی,که عاشقی راستی میخواد
دروغ نگو که عاشقی به رنگ چشمات نمیاد
رو طاق آسمون دل,سکه خورشید منی
به شرطی که دیگه دم از ,عشق دروغی نزنی
همین طور که میگی