صورتی

با سلام خدمت تموم رفقا ، امدم یه تو که( اگه درست نوشته باشم) پا این جا بهتون بگم که آقایون و خانومای که فیلم صورتی رو ندیدن حتما از ویدئو کلوپ بگیرین کلی با تریپاش حال کنن اونای که تو خارجن بشینن حسرت بخورن تا این فیلمو یا از روی یه سایتی بگیرن یا یکی از فامیلاشون براشون بفرستن یا منتظر بمونن تا یه چهار قرن دیگه این فیلم از راه قانونیش به دستشون برسه یو هاه هاه هاه برای این که خل نشین یه قسمتی از این فیلم با ترانه یه پیانو یه دو سه دونگ صدای مشت مث حاج اصغر باقلی فروش و این قسمتو بخونین.

پرسون پرسون یواش یواش

اومدم دم در خونه تون

ترسون ترسون لرزون لرزون

اومدم دم در خونتون

یک شاخه گل در دستم

سره راحت بنشستم

از پنجره مرا دیددی

هم چون گل ها خندیدی

ااااااااااااااااااااااااااااااااه

 به خدااااااااااااااااااا

آااااااااااااااااااان نگهش

 اااااااااااااااااااااااااز خاطرم نرود

گفتم به خدا قهر گناه

دل منتظرو چشم به راه

ای من به فدات ناز نکن تو

با چشم ساهت ناز نکن تو

این دو روز دنیا مثل خوابو رویا گزرونه

با هم آشتی باشیم

 که بهار دوباره گل فشونه

 

تو کوچه ها...

یه روز ابری تغرییبا سرد که برگ تموم درختا ریخته و قبلا روفتگر اونا رو با جاروش جم کرده قدم بر میداری ، از ناکجا آبادی آمدی و میخای به ناکجا آبادی هم بری ،‌ تو کوچه ها راه میری یه دفعه صدایی به گوشت میرسه دورو برت رو نگاه میکنی می بینی کسی نیست به راهت ادامه میدی دوباره یه صدای غیژ غیژ مث سازهای محلی بهت نزدیک تر میشه ، چشمات به انتهای یه کوچه می افته وقتی نگاه میکنی ضد نور یه مرده که به رسم دهاتی ها لباس پوشیده یه چیزی مث یه چوب نازک بلند رو رویه یک چیزی می کشه و یه صداهای گوش نوازی ازش در میاد، یه باد خنک از انتهای کوچه صورتت رو نوازش می کنه انگاری از اون سازش یه نسیم بلند میشه و به طرفت میاد ، غم دنیا رو فراموش میکنی ، دلت زنده میشه ، صدای سازش مث چشمه پاکه، مث صدای چشمه گوش نوازه ، مرده هی میزنه زیر لب می خونه ( یا مولا دلوم تنگ اومده --- شیشه ی دلوم ای خدا --- آخه تنگ اومده ) مرده نزدیکو نزدیکتر میشه از تو ظلمات در میادو حالا می تونی ببینیش چند قدمی بهت میرسه با خنده ای بر لب که غمی از گرفتای های دنیا در اون نهفته است با لهجه ی محلیش ازت میخاد که یه پولی بهش بدی تا برات هر چی که میخای بزنه و بخونه تو هم تو جیبات و می گردی یه دویستی میزاری کف دستش ، بهش میگی بزن همینو بخون ، یا مولارو بخون ، که دل ما هم به تنگ اومده ،اونم با اینکه پولی که بهش دادی دردی ازش دوا نمی کنه، میگه چشمو ، میزنه و می خونه ، کم کم مرده عزم رفتن میکنه ، یواش یواش قدماشو به سمتی نا معلوم می چرخونه و به راه می افته ، تو هنوز ایستاده ای اون هنوز راه میره و میزنه و می خونه اما تو هنوز ایستاده ای انقدر وایمیستی که مطرب دیگه ناپدید میشه مث یه مردی که تو مه محو میشه ،‌ تو دریایی از مه قوطه ور میشه ، هی کمرنگو کمرنگ تر میشه آخرشم ناپدید میشه.

هر روز حالگیر تر از دیروز...

امان از دست این بلاگ اسکای هر روز بخاطر یه چیزی سرویس دهی شو قطع می کنه.

چته داش مصطفی ناراحتی آروم باش باز دادو فغانت که گوش هفت آسمون رو کر کرد مشتی ،آخه این که نشد رسم مشتیگری آره دا آروم باش جون سیبیلات دیگه دادو قال راه ننداز.

 این روزا چقدر دلم تنگ شده بود برای وبلاگم و صد برابر بیشتر برای وبلاگ شماها بلاگ اسکایی های باصفا ، با وقار،  سرفراز ، خوش تیپ ، خوش کل ، ناز ، ملوس ، ملس ، دیگه داشتم دق می کردم خیلی حالم گرفته شد بیا با هزار زور و ضرب یه کارت پنج ساعته بخر آخرشم ... البته اونهای که تو بلاگ اسکای ریشی سفید کردن (بخصوص خودم که جزو سابقه دارهای تازه از بند آزاد شده بلاگ اسکای هستم)با این جور ضد حال زدنای بلاگ اسکای دیگه عادت کردیم اون طوری که یادم میاد یه بار بلاگ اسکای هک شد که خیلی طول کشید تا دوباره به کار افتاد یه بارم نظر دهی شو قطع کرد بعدشم تو همین چند وقت پیش که فکر کنم یه دو ماه پیش بود که برای بهتر کردن سرویس دهیش به بلاگهای آنلاین،سرویس دهی شو قطع کرد و دیگه نزاشت کسی بیاد وبلاگ بزنه. آخ اون وقتا چقدر ما کلاس می زاشتیم که ما یه وبلاگ تو بلاگ اسکای داریم طرفو میگی (هه هه) کلی داغ می کردمو هفت رنگ می شد ما هم با شارو لعاب دادن هر چه تمام تر کلی بد بختو حرسش میدادیم تا دیگه شبا خواب به چشماش نیاد روزی صد بار حوس خود کشی به سرش بزنه، اما الانه نه دیگه ما جیکم نمی تونیم بزنیم الان هر کی از را می رسه یه وبلاگ می زنه شروع میکنه به ور زدن اما بریم سر اصل مطلب (تاریخ عقد و عروسی ... اه ببخشید)از شاهکارای اخیر مدیران بلاگ اسکای این بود که بازم بخاطر سرویس دهی بهتر( ... )خودتون که دیدید چیکار کرد خلاصه خیلی حرفا داشتم که می خاستم طی این روزا براتون بنویسم اما از دیدن این جور بد خلقیهای بلاگ اسکای دیگه از سرو پیگردش افتادم ، فقط خدا کنه دیگه بلایی سر ما نیاره ، به نظر شما دیگه بلاگ اسکای برای حال گیری ما چه کاری رو باید می کرده که نکرده مثل اینکه مدیران بلاگ اسکای کمر همت رو به خدمت بستن تا به بهترین نحو،جانانه ترین حالگیری هارو از ما بدبختایی که امدیم این جا وبلاگ درست کردیمو بگیرن، واقعا که خسته نباشین دستتون درد نکنه آخه این رسم مهمون نوازیه، نه شما بگین این رسم مهمون نوازیه،حالا یه سه چهار تا قدیمیا با این کاراتون عادت کردن(خودمم قاطی مرغا کردم قدیمیا کی تو،کی من،نه بابا) بقیه چی که تازه امدن، آخرش میزارن میرن پرشین بلاگ تا هر چه زود تر سانسور بشن ( پیش به سوی سانسور شدن ) خلاصه دست از این کاراتون بردارید، ولی با تموم این حرفا بازم ما شما رو دوستش داریم با اینکه ما رو دوست ندارید ما که خیلی خاطر خواهتونیم ، جزو دستو پا شکسته هاتونیم ، ( تا عقل در کله ی ما نیست --- بلاگ اسکای محل وبلاگ ما هست ) دیگه برین بابا ،به کارو زندگی تون برسین مگه بیکارین میای وبلاگ من، قدماتون تو کفشاتون با کفشاتون رو دو تا تخم چشام بازم بیاین،(ایول همیشه بیاین)دیگه زر نمی زنم بای.